بوی بارون | ||
ساعت دوازده شب بود هوای حرم سرد سرد باد سرد چهره تازه وضو گرفته بچه ها رو آزار می داد. از صحن آزادی که می رفتیم داخل یکی از بچه ها گفت: اگه حرم امام رضا شبها چای می دادند خیلی می چسبید! یکی دیگه از بچه ها: می دونی چقدر باید چای دم کنند؟ او هم جواب داد :از کرم امام رضا چیزی کم نمیشه گذشت.. ساعت نزدیک چهار بامداد شد چند تا ازبچه ها خواب آلود شدند وقصد رفتن به مسافر خونه کردند میگفت: از صحن آزادی که خارج می شدیم سلام رو که دادیم یکی از خدام مارو صدا زدوگفت: آهای شماها برید توی این اتاق چای بخورید.. میگفت: کاش یه چیز بزرگتر از آقا خواسته بودم جلوی گنبد...جریان اون چای واون حرف... اشهد انک تسمع کلامی وترد سلامی [ دوشنبه 92/6/25 ] [ 6:1 عصر ] [ محمد خاوند ]
|
||
[ طراحی : میهن اسکین ] [ Weblog Themes By : MihanSkin ] |